هوای زدن به آغوش تو
بوسه هایی که از خجالت سرخ می شوند
لب هایی که از دهان نمی افتند
دست هایی که به لمس تو لبیک گفته اند
آغوشی که به طواف تو، کمر به احرام بسته است..
درست شبیه احساسی سرگردان، که
بی قرار و عطشناک،
در صفا و مروۀ سینه هایت،
در پیِ سراب خیالت
آنقدر به زمین خورده است که
از زمزم محال، جرعه ای بنوشانی اش..
...
همۀ بت ها را شکسته ام، تا
به وادی مقدس آغوشت اذن دخولم دهی.. تا
کعبۀ آغوشت را
با خلوص قبلۀ نگاهم کنی..
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: